مهراب

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

🌼شکر گذاری و افزایش نعمت🌼

19 دی 1395 توسط طيبه السادات ميرطاهري فيجاني

🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃

🍃🌸🍃

🌸🍃

🍃
🌼شکر گذاری🌼
وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ 

 ﻭ [ ﻧﻴﺰ ﻳﺎﺩ ﻛﻨﻴﺪ ] ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﺭﺍ ﻛﻪ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺗﺎﻥ ﺍﻋﻠﺎم ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﺳﭙﺎﺱ ﮔﺰﺍﺭﻯ ﻛﻨﻴﺪ ، ﻗﻄﻌﺎ [ ﻧﻌﻤﺖ ] ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﻣﻰ ﺍﻓﺰﺍﻳﻢ ، ﻭ ﺍﮔﺮ ﻧﺎﺳﭙﺎﺳﻰ ﻛﻨﻴﺪ ، ﺑﻰ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﻋﺬﺍﺑﻢ ﺳﺨﺖ ﺍﺳﺖ .

📚 سوره مبارکه حجر آيه 7
امام على عليه السّلام فرمودند:

طوبى لمن شغل قبله بالشکر و لسانه بالذکر؛

خوشا به حال کسى که دلش را به شکر و زبانش را به ذکر خداوند مشغول دارد.
📚تصنيف غرر الحکم و درر الکلم ص 56 
مسمع بن عبدالملك گويد : در سر زمين مني (كه حاجيان در هنگام حج در آنجا توقف دارند) خدمت امام صادق عليه السلام بوديم و ظروف انگوري هم جلوي ما بود كه از آن مي خورديم پس سائلي آمد ، از امام كمكي خواست . 

امام دستور داد خوشه انگوري به او داده شود ، چون داده شد آن را نگرفت و گفت : نيازي بدان ندارم ، مگر درهمي باشد . 

امام فرمود : خداوند گشايش دهد . پس گدا رفت و برگشت و گفت : همان خوشه انگور را بدهيد . 

امام فرمود : خداوند وسعت دهد و ديگر خوشه انگور را هم به او نداد .

☘☘☘

 آنگاه سائل ديگري آمد و چيزي خواست ، پس امام خود سه دانه انگور برداشت و به او داد . 

سائل سه دانه انگور را گرفت ، و گفت : حمد پروردگار عاليمان را كه اين انگور را روزي من قرار داد . 

امام فرمود : در جاي خود باش ، و دو كف دست خود را پر از انگور نمود و به او داد . سائل آن را گرفت و حمد خداي كرد . 

امام به غلام خود فرمود : چه مقدار پول همراه توست ؟ گفت : بيست درهم ، و آنرا به فقير داد . سائل گفت : خدايا حمد براي توست و اين پولها از ناحيه توست و ترا شريكي نباشد . 

امام براي سومين بار به او دستور توقف داد ، آنگاه پيراهن خود را از تن مبارك در آورد و به سائل داد . 

سائل پيراهن را گرفت و پوشيد و گفت : حمد خداي را كه مرا پوشانيد و مستور نمود . 

سپس با كلمه يا ابا عبدالله حضرت را مخاطب قرار داد و گفت : خداوند به تو پاداش خير دهد ، راه رفتن را پيش گرفت ، اما ديگر چيزي نفرمود . 

ما پنداشتيم اگر به شخص امام دعا نمي كرد و فقط خدا را شكر مي نمود حضرت به بخشش خود ادامه مي داد . 
📚بحارالانوار ج 47 ص 4

🍃

🌸🍃

🍃🌸🍃

🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃

 نظر دهید »

🍃🌼فضائل امام عسکری علیه السلام🌼🍃​

17 دی 1395 توسط طيبه السادات ميرطاهري فيجاني

🍃🌼فضائل امام عسکری علیه السلام🌼🍃
حضرت امام حسن عسکرى علیه ‏السلام یازدهمین پیشواى شیعه است، رهبرى که در تمام عمر کوتاه خویش (28 سال) مدّتى را در پادگانى در سامرّا، به همراه پدرش امام هادى علیه ‏السلام ،تحت مراقبت بسیار شدید دستگاه استبدادى خلفاى بنى عبّاس قرار داشت،و بعد از شهادت پدر بزرگوارش، این حالت استمرار یافت و نیز بارها به زندان جبّاران زمان، گرفتار شد.

دوران امامت آن رهبر بزرگ الهى بیش از شش سال به درازا نکشید.

آن بزرگوار، همانند پدرانش به همه فضائل و خوبى‏ ها آراسته و از همه بدى‏ ها پیراسته بود. او آن چنان در قلّه شکوهمند کمال و فضیلت قرار داشت که نه تنها دوستان و پیروانش او را ستوده‏ اند بلکه دشمنانِ کینه ورز و سرسخت، به مدح و ستایش او پرداخته ‏اند. براى نشان دادن این حقیقت، نمونه ای اشاره مى‏ شود.

🌟 تجلّى فضائل 🌟
احمد بن عبیداللّه بن خاقان ـ که پدرش از مهره ‏هاى مهمّ دستگاه خلافتِ ستم پیشه بنى عبّاس و از وزیران آن به شمار مى ‏رفت و خود نیز از مخالفان و معاندانِ سرسخت امامان علیهم‏ السلام بود و که در برهه ‏اى، از طرف حکومت، مسئولیت گرفتن مالیات را در قم، به عهده داشت ـ مى‏ گوید:من در سامرّا ندیدم و نشناختم مردى را در میان علویّان، همانند حسن ‏بن‏ على.

وى از جهت وقار، عفاف، بزرگوارى و بخشندگى، در میان علویّان، فرماندهان ارشد نظامى، وزراء و همه مردم، «نمونه و الگو» بود. و با هر کس سخن مى گفتى، او را مى‏ ستود و به نیکى یاد مى‏ کرد.*

روزى ابو محمّد بر پدرم عبید اللّه بن خاقان وارد شد، من او را نگریستم؛ آثار بزرگى و عزّت و جلالت از سیماى او پیدا بود. پدرم، مَقدم او را گرامى داشت و او را بسیار تکریم کرد. من از این روش پدرم، ناراحت و عصبانى شدم، از او سبب این بزرگداشت را پرسیدم، و خواستم که آن شخصیّت را به من معرّفى کند، پدرم گفت:

«او پیشواى شیعیان و بزرگ خاندان بنى‏ هاشم است. او کسى است که شایستگى پیشوایى امّت را دارد، چون خصلت‏هاى برجسته ‏اى دارد؛ همچون: فضیلت، پاکى، وقار و متانت، صیانت نفس، زهد و بى ‏رغبتى به دنیا، عبادت، اخلاق نیکو، صلاح و تقوا.»

آنگاه احمد بن عبیداللّه مى‏ افزاید:

ابومحمّد ابن الرّضا، در نهایت بزرگى و والائى بود.»  
📚اصول کافى،ج1، ص 503؛ 

مناقب آل ابى‏طالب(ع)، ج 4، ص 423؛ 

سیرة‏الائمه، ج 2، ص 502

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 نظر دهید »

 داستان کوتاه پند آموز! من چادر سر میکنم تا…ا

17 دی 1395 توسط طيبه السادات ميرطاهري فيجاني

👌
💓داستان بسیار زیبا از زن بی حجاب و زن چادری💓
 💭 زن هنوز کاملا وارد اتوبوس نشده بود که راننده ناغافل در رو بست و چادر زن لای در گیر کرد. داشت بازحمت چادر رو بیرون میکشید که یه زن نسبتا بدحجاب طوری که همه بشنوند گفت: آخه این دیگه چه جور لباس پوشیدنه؟ خودآزاری دارن بعضی ها ! 

زن محجبه، روی صندلی خالی کنار اون خانم نشست و خیلی آرام طوری که فقط زن بدحجاب بشنوه گفت:
💭من چادر سر می کنم ، تا اگر روزی همسر تو به تکلیفش عمل نکرد ، و نگاهش را کنترل نکرد ، زندگی تو ، به هم نریزد . همسرت نسبت به تو دلسرد نشود. محبت و توجه اش نسبت به تو که محرمش هستی کم نشود. من به خودم سخت می گیرم و در گرمای تابستان زیر چادر از گرما اذیت می شوم، زمستان ها زیر برف و باد و باران برای کنترل کردن و جمع و جور کردنش کلافه می شوم، بخاطر حفظ خانه و خانواده ی تو. 
💭 من هم مثل تو زن هستم. تمایل به تحسین زیبایی هایم دارم. من هم دوست دارم تابستان ها کمتر عرق بریزم، زمستان ها راحت تر توی کوچه و خیابان قدم بزنم. اما من روی تمام این خواسته ها خط قرمز کشیدم، تا به اندازه ی سهم ِ خودم حافظ ِ گرمای زندگی تو باشم. و همه اینها رو وظیفه خودم میدونم.
💭 چند لحظه سکوت کرد تا شاید طرف بخواد حرفی بزنه و چون پاسخی دریافت نکرد ادامه داد: راستی… هر کسی در کنار تکالیفش، حقوقی هم دارد. حق من این نیست که زنان ِ جامعه ام با موهای رنگ کرده ی پریشان و لباسهای بدن نما و صد جور جراحی ِ زیبایی، چشم های همسر من را به دنبال خودشان بکشانند.

حالا بیا منصف باشیم. من باید از شکل پوشش و آرایش تو شاکی باشم یا شما از من؟
💭 زن بدحجاب بعد از یک سکوت طولانی گفت: هیچ وقت به قضیه این طور نگاه نکرده بودم … راست می گویی. و آرام موهایش رو از روی پیشانیش جمع کرد و زیر روسریش پنهان کرد.
__________________

 نظر دهید »

در محضر آیت ﺍﻟﻠﻪ #بهجت(ره) :

17 دی 1395 توسط طيبه السادات ميرطاهري فيجاني

🌍
در محضر آیت ﺍﻟﻠﻪ #بهجت(ره) :
ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﻣﺎ ﺳﻨﮓ ﻗﺒﺮ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ،

ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﻪ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ،

ﺍﺳﻢ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ.

ﻋﻨﺎﻭﻳﻦ ﻣﺮﺩﻡ،

ﭘﺴﺖ ﻭ ﻣﻘﺎﻡ ﻣﺮﺩﻡ

و ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺁﻳﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻳﺎ ﻧﺒﺎﺷﺪ،

ﻭﺯﻳﺮ ﺑﺎﺷﺪ ﻳﺎ ﻧﺒﺎﺷﺪ،

ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﺑﺎﺷﺪ ﻳﺎ ﻧﺒﺎﺷﺪ.

ﺍﻳﻨﻬﺎ ﺍﺻﻼ ﻣﻼﮎ ﻧﻴﺴﺖ،
🔶⤵ﺑﻠﮑﻪ ﻣﻮﺍﺭﺩ ﺯﻳﺮ ﺍﺳﺖ :
1⃣🔸ﺍﻭﻝ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ ﺁﻧﻬﺎﻳﻲ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺷﺎﻥ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍﺿﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮﻭﻧﺪ ﺑﻬﺸﺖ.
2⃣🔸دوم ﺁﻧﻬﺎﻳﻲ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍﺿﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻨﻔﻌﺖ ﺭﺳﺎﻧﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﻴﺰ ﺑﺮﻭﻧﺪ ﺑﻬﺸﺖ.
3⃣🔸سوم ﺁﻧﻬﺎﻳﻲ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺍﺷﮏ ﺑﺮﺍﻱ امام حسین و ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺍﻟﺰﻫﺮﺍ ﺭﻳﺨﺘﻪ ﺍﻧﺪ و عمل صالح انجام دادند ﺁﻧﻬﺎ ﻫﻢ ﺑﺮﻭﻧﺪ ﺑﻬﺸﺖ.

ﺳﭙﺲ ﻣﻼﺋﮑﻪ ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ :

ﺍﻱ ﺧﺪﺍﻱ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﭘﺲ ﺷﻬﺪﺍ ﻭ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ وایثارگران ﭼﻪ؟

ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﻴﻔﺮﻣﺎﻳﻨﺪ :

ﻣﻘﺎﻡ ﻭ ﻣﻨﺰﻟﺖ ﺍﻳﻨﻬﺎ ﻗﺎﺑﻞ ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﻧﻴﺴﺖ.

ﻣﺎ ﺑﺎ ﺍﻳﻨﻬﺎ ﺑﺎﻳﺴﺘﻲ ﻣﻌﺎﻣﻠﻪ ﮐﻨﻴﻢ،

ﺑﺎ ﺍﻳﻨﻬﺎ ﺑﺎﻳﺴﺘﻲ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﻨﻴﻢ ﻭ ﺑﺒﻴﻨﻴﻢ ﮐﺠﺎ ﺧﻮﺷﺸﺎﻥ ﻣﻲ ﺁﻳﺪ ﻭ ﮐﺠﺎﻱ ﺑﻬﺸﺖ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﺮﻭﻧﺪ؟

ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎ ﺍﻳﻨﻬﺎ ﻣﻌﺎﻣﻠﻪ ﮐﻨﻴﻢ ﻭ ﺭﺿﺎﻳﺘﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺟﻠﺐ ﮐﻨﻴﻢ.
“اللهم ﺍﺭﺯﻗﻨﺎ ﺷﻬﺎﺩﺓ ﻓﻲ ﺳﺒﻴﻠﮏ.

 نظر دهید »

 💟ثواب ندارد، کباب هم دارد!!!💟

17 دی 1395 توسط طيبه السادات ميرطاهري فيجاني

‍
آیت الله مجتهدی تهرانی(ره):
🌹🌿اگر فامیلی دارید که وضع مالی

خوبی ندارد، شما هروقت به دیدارش مےروید

یه گونی برنج و دو کیلو روغن و … برایش ببرید
🌹🌿اینها صله رحِم است، نه اینکه بروی تو خونش بنشینی و میوه‌ات را هم بخوری، اونو تو قرض بندازی! بعد بگی الحمدلله صله رحم بجا آوردم.
این صله رحم ثواب ندارد، کباب دارد!!‌🔴
___________________

 نظر دهید »

👌 داستان کوتاه پند آموز

17 دی 1395 توسط طيبه السادات ميرطاهري فيجاني

​
مردی در خواب میدید ..
💭 داشت در جنگل‌های آفریقا قدم می زد که ناگهان صدای وحشتناکی که دائم داشت بیشتر می شد به گوشش رسید. به پشت سرش که نگاه کرد دید شیر گرسنه‌ایی با سرعت باورنکردنی دارد به سمتش می‌آید و بلافاصله مرد پا به فرار گذاشت و شیر که از گرسنگی تورفتگی شکمش کاملا به چشم می‌زد داشت به او نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد که ناگهان مرد چاهی را در مقابل خود دید که طنابی از بالا به داخل چاه آویزان بود.
💭 سریع خود را به داخل چاه انداخت و از طناب آویزان شد. تا مقداری صدای نعره‌های شیر کمتر شد و مرد نفسی تازه کرد متوجه شد که در درون چاه ماری عریض و طویل با سری بزرگ برای بلعیدن وی لحظه‌شماری می‌کند. مرد داشت به راهی برای نجات از دست شیر و اژدها فکر می‌کرد که متوجه شد دو موش سفید و سیاه دارند از پایین چاه از طناب بالا می‌آیند و همزمان دارند طناب را می‌خورند و می‌بلعند.
💭 مرد که خیلی ترسیده بود با شتاب فراوان داشت طناب را تکان می‌داد تا موش‌ها سقوط کنند اما فایده‌ایی نداشت و از شدت تکان دادن طناب داشت با دیواره‌ی چاه برخورد می‌کرد که ناگهان دید بدنش با چیز نرمی برخورد کرد. خوب که نگاه کرد دید کندوی عسلی در دیواره‌ی چاه قرار دارد و دستش که آغشته به عسل بود را لیسید و از شیرینی عسل لذت برد و شروع کرد به خوردن عسل و شیر و اژدها و موش‌ها را فراموش کرد که ناگهان از خواب پرید.
💭 خواب ناراحت‌کننده‌ای ی بود و تصمیم گرفت تعبیر آن را بیابد و نزد عالمی رفت که تعبیر خواب می‌کرد و آن عالم به او گفت تفسیر خوابت خیلی ساده است:

شیری که دنبالت می‌کرد ملک الموت(عزراییل) بوده…

چاهی که در آن اژدها بود همان قبرت است…

طنابی که به آن آویزان بودی همان عمرت است…

و موش سفید و سیاهی که طناب را می‌خوردند همان شب و روز هستند که عمر تو را می‌گیرند…
🔷مرد گفت ای شیخ پس جریان عسل چیست؟

گفت: عسل همان دنیاست که از لذت و شیرینی آن مرگ و حساب و کتاب را فراموش کرده‌ای…
___________________

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 20
  • 21
  • 22
  • ...
  • 23
  • ...
  • 24
  • 25
  • 26
  • ...
  • 27
  • ...
  • 28
  • 29
  • 30
  • ...
  • 47
مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31

مهراب

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس