#اوّل . ياد خدا كردن ، چنان كه از امام على عليه السلام روايت شده است :
الذِّكرُ مِفتاحُ الاُنسِ .
يادِ خدا ، كليد اُنس است .
بنا بر اين ، انسان ، هر چه بيشتر از اين كليد گنج دل بستگى به خدا استفاده كند ، اُنس او با حضرت حق ، بيشتر مى گردد و به آرامش بيشترى دست مى يابد ، چنان كه قرآن ، تأكيد مى فرمايد :
«أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ .
بدانيد كه با ياد خدا، دل ها آرام مى گيرند» .
#دوم . پرهيز از مصاحبت با اهل غفلت ، كه آفت ذكر و اُنس با خداست . بدين جهت ، كسى كه مى خواهد با خدا مأنوس باشد ، بايد از معاشرت با انسان هاى غافل ، جدّا اجتناب كند ؛ چرا كه انس با خدا ، با الفت با انسان هاى غافل ، در تضاد است ، چنان كه از امام على عليه السلام روايت شده است :
كَيفَ يَأنِسُ بِاللّهِ مَن لا يَستَوحِشُ مِنَ الخَلقِ ؟!
چگونه با خدا مأنوس شود كسى كه از خلق نمى رمد ؟!
بى ترديد ، مقصود از «خَلق» در اين حديث و احاديث مشابه ، ذاكران (ياد كنندگان خدا) نيستند ؛ زيرا معاشرت با اهل ذكر ، خود ، عاملى مستقل براى ياد خدا كردن و اُنس گرفتن با اوست ؛ بلكه مقصود ، اجتناب از معاشرت با مردم غافل است .
#سوم . استمداد از خداوند متعال . اهل بيت(ع) خود ، مكرّر از خدا اين تقاضا را داشته اند كه «اللّهُمَّ اجعَلنا … آنِسينَ بِكَ» يا «آنِسنى بِكَ يا كَريمُ» يا «و اجعل اُنسى بِكَ» . نيز در دعايى كه در صحيفه سجاديّه از امام زين العابدين عليه السلام نقل شده ، امام عليه السلام وحشت از انسان هاى بد و غافل و نيز انس با خدا و اوليايش را يك جا از خداوند متعال مى خواهد و مى فرمايد :
وَ ألبِس قَلبِىَ الوَحشَةَ مِن شِرارِ خَلقِكَ وَ هَب لِىَ الاُنسَ بِكَ وَ بِأَولِيائِكَ وَ أهلِ طاعَتِكَ .
یعنی :
جامه گريز از بدان خَلقت را بر قلب من بپوشان و اُنس به خودت و اوليا و اهل طاعتت را به من عطا فرما .